معرفت
معرفت
یکی دیگر از زیبایی های حادثه عاشورا معرفت عمیقی بود که در وجود سید الشهداء و یاران باوفایشان وجود داشت . عارفان حقیقی همین هفتاد و دو نفر بودند . خداشناسی و امام شناسی و مسیر شناسی و بالاخص دشمن شناسی را به اوج خودش رسانده بودند . تمام حرکات و سکنات و امام و یارانش گواهی بر معرفت و شناخت آنها بود .
معرفت اصحاب سید الشهداء
نافع بن هلال به حبیب بن مظاهرگفت: اى حبیب! من از حسین جدا شدم با وضعى که وى نزد خواهرش مىبود و خواهرش در رنج و اضطراب بود، گمان مىکنم زن ها متوجّه شده باشند، و در فغان و ناله با او در همراهىاند، آیا تو راهى دارى که همین امشب یارانت را جمع آورى کنى و روبروى زنان حرم سخنانى به دلدارى آنان بگویى که دل آنان آرام گیرد؟ زیرا من چنان از دختر على بىقرارى دیدم که من نیز بىقرارم. حبیب گفت: مطیعم هر چه خواهى. پس حبیب از میان چادر بیرون آمده و به یک ناحیه ایستاد که هویدا باشد. نافع پهلویش ایستاد. همراهان را صدا زد. آنان نیز از منزلهایشان سر بیرون آوردند. وقتى که جمع شدند به بنى هاشم گفت: چشم شما بیدار مباد. پس یاران را مخاطب کرده و گفت: اى اصحابِ حمیّت، شیران روز سختى! این نافع است که همین ساعت مرا با خبر از چنین و چنان کرده، خواهر و اهل حرم و باقى عیالات آقاى شما را به این وضع دیده که اشک مىریخته و گریه مىکردهاند، و گذاشته آمده، خبرم کنید شما به چه خیالید؟ آنان شمشیرها را برهنه کرده، عمّامهها را بر زمین زدند و گفتند: اى حبیب! آگاه باش هان به حقّ آن خدایى که به واسطه این مهبط، ما را اسیر منّت خود کرده، اگر این مردم بخواهند خود را پیش بِکشند سرهاشان را درو مىکنیم، و آنان را با خوارى به مردههاى گذشتهشان ملحق مىنماییم، و وصیّت پیامبر را درباره پسران و دخترانش حفظ مىکنیم. حبیب گفت: بنابراین از پى من بیایید. خود روان شده و زمین را ندیده و دیده در نوردید، همى زیر پاى گذاشت و آنان به دنبالش مىدویدند، تا مابین طنابهاى خیمههاى حرم ایستاده صدا برداشت: اى اهل حرم پیامبر! اى بانوان ما! اى معاشر آزادگان پیامبر خدا! این است شمشیرهاى برّان، جوانمردان شما عهد و پیمان بستهاند که غلاف نکنند مگر درگردن هر کس که خیال اذیّت شما را داشته باشد، و این است سر نیزههاى غلامان شما، قسم خوردهاند جاى ندهند مگر در سینه آن که بخواهد انس شما را بهم زند. حضرت حسین علیه السلام فرمود: یا آل اللّه! شما هم براى تشکّر از آنان در برابر ایشان قرار بگیرید. اهل حرم بیرون آمدند. ندبه مىکردند و همى مىگفتند: اى پاکان و پاک مردان! اگر دست از حمایت دختران فاطمه بکشید چه عذر دارید؟ آن وقتى که ما به دیدار جدّمان پیامبر برسیم و به او از این پیش آمدى که بر ما نازل شده شکایت کنیم، و او بپرسد که: آیا حبیب و یاران حبیب حاضر نبودند، نشنیدند، ندیدند؟ گفت: قسم به خدا که جز او خدایى نیست اصحاب آماده شدند که اگر موقع سوارى است سوار شدند و اگر جنگ، جنگ کنند!
از این دسته اتفاقات تاریخ کمتر در خود دیده است ؛ انسانهایی با این سطح شناخت و بصیرت ؛ آنهم در آن شرایط سخت و دشوار .
شناخت خداوند راس همه معارف
البته در اوج همه معارف معرفت به خداوند قرار گرفته است . تا انسان نسبت به خداوند معرفت پیدا نکند ؛ شناخت اولیاء خدا و دیگر معارف امکان نخواهد داشت . در باب معرفت حق روایتی بسیار شنیدی در کتب روایی آمده است که می فرماید :
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ قَالَ مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ الْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ قَالَ الْأَعْرَابِیُّ وَ مَا رَأْسُ الْعِلْمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَنْ تَعْرِفَهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلٌ آخِرٌ لَا کُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِیرَ لَهُ فَذَلِکَ حَقُّ مَعْرِفَتِه ./ ابن عباس گوید: یکى از اعراب خدمت حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله رسید و عرض کرد یا رسول اللَّه از نوادر علم چیزى به من بیاموز، حضرت فرمود: از اصل علم چیزى فرا گرفتهاى که اکنون از نوادر آن مىپرسى؟ پرسید اصل چیست؟ رسول اکرم فرمود: معرفت خداوند و صفات او را شناختن. مرد عرب پرسید: معرفت واقعى و حقیقى خداوند چیست؟ فرمود: شناخت واقعى خداوند این است که براى او مانند و نظیرى معتقد نباشى، و اینکه خداوند یکى است و شریکى ندارد، آغاز و انجامى براى او نیست در ظاهر و باطن وجود دارد، مانند ندارد، هر کس خداوند را چنین بداند او خداوند را به حقیقت شناخته است مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار 10
ابزار به دست آوردن معرفت
گوش و چشم و قلب: ابزار کسب معرفت
حال که موضوع معرفت این اندازه اهمیت دارد این پرسش به ذهن مىرسد که راه دست یافتن به معرفت چیست و ابزار رسیدن بدان کدام است؟ قرآن کریم در این باره آیات قابل توجهى دارد . در سوره نحل، پروردگار عالم ابزار به دست آوردن معرفت را نشان مىدهد؛ یعنى معلوم مىسازد که ما براى اینکه ظرف وجود خویش را با معرفت نورانى کنیم به چه ابزارى نیاز داریم. آیه شریفه چنین است :
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ./.و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمىدانستید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاسگزارى کنید. نحل / 78
توجه به تک تک حروف کلمه " معرفة " می تواند ما را به این حقیقت نزدیکتر کند . هر کدام از حروف این کلمه باارزش از نگاه بزرگان اشاره به حقیقتی دارد که در ادامه به آنها اشاره می کنیم . :
میم معرفت : مبارزه با هوی .
درگیری با هوای نفس یکی از ارکان معرفت و شناخت است . انسان با معرفت اسیر هواهای نفسانی نیست و هوای خدا و ولی خدا را بر هوای نفس مقدم می دارد .
عن منصور : قلت لابی عبدالله الصادق : ما اکثر ما اسمع منک سیدی ذکر سلمان الفارسی !! قال : لا تقل سلمان فارسی و لکن قل سلمان المحمدی ؛ اتدری ما کثرة ذکری له ؟ قلت : لا قال : لثلاث خصال :
احداها : ایثاره هوی امیر المومنین علی هوی نفسه .
و الثانیة : حبه الفقراء .
الثالثة حبه للعلم و العلماء .
شخصی به نام منصور می گوید : به امام صادق گفتم : ما زیاد از زبان مبارک شما از سلمان فارسی می شنویم . امام فرمود : نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمدی . می دانی چرا بسیار یاد او می کنم ؟ گفتم : نمی دانم . فرمود : بخاطر سه خصلتی که در وجود سلمان فارسی بود . اول : هوای امیر المومنین امام خود را بر هوای نفسش مقدم کرده بود . دوم : فقرا را دوست می داشت . سوم : علاقمند به علم و علماء بود .
سفینة ج 2 ص 702
عین عرفان رب :
قال الصادق علیه السلام : عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ (الکافی ج ۱ص۵۰ ) .
امام صادق علیه السلام مىفرمود: تمام علوم مردم در چهار چیز است:
اول: آن که خداى خود را بشناسى،
دوم: آن که بدانى صانع حکیم در ساختمان تو چه دقتهاى حکیمانهاى را به کار برده است.
سوم: آن که بدانى از تو چه خواسته است.
چهارم: آن که بدانى چه چیزهایى تو را از دین بیرون مىبرد.
راء رغبت الی الله :
کسالت و کاهلى در عبادت نشانه دورى از جناب اوست و میل و رغبت به آن دلیل قرب و علامت توجّه به جلال و جمال اوست. از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که در وقت رسیدن اوقات نماز به بلال مىفرمود: أَرِحنَا یَا بَلال . ما را راحت کن . یعنى: اذان بگو تا ما به عبادت حق که راحت و لذّت ما در آن است مشغول شویم. بحار الأنوار: 79/ 193، باب 1. تفسیر و شرح صحیفه سجادیه ج4 389 ارزش عمر ..... ص : 387
امیر المومنین در دعای کمیل می فرماید : وَعَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ و رغبت و میل و علاقه و شوق او نسبت به آنچه نزد توست بزرگ و عظیم است . امیرالمؤمنین علیه السلام به آنچه نزد خداست معرفت و آگاهى کامل داشت؛ و بر پایه این معرفت و آگاهى بود که هنگام خواندن این دعا، صورت به خاک مىگذاشت و با زارى و خضوع و خاکسارى عرضه مىداشت: «رغبتم به آنچه نزد توست بزرگ و عظیم است».
فاء فیضان اشک چشم :
درباره ارزش و قیمت اشک چشم روایات بسیار بلندی نق شده است :
قالَ اللّه لِعیسى علیه السلام: یا عیسى هَبْ لى مِنْ عَیْنَیْکَ الدُّمُوعَ وَمِنْ قَلْبِکَ الْخَشْیَةَ وَقُمْ عَلى قُبُورِ الْأمْواتِ فَنادِهِمْ بِالصَّوتِ الرَّفیعِ فَلَعَلَّکَ تَاْخُذُ مَوْعِظَتَکَ مِنْهُمْ وَقُلْ إنّى لاحِقٌ فى اللّاحِقینَ . خداوند به عیسى علیه السلام فرمود: براى من از دو دیده اشک بریز و قلب خود را براى من از خشیت پر کن، بر کنار قبور مردگان بایست و آنان را با فریاد رسا صدا بزن، باشد که موعظه مؤثرى از آنان بردارى و بگو: من هم به آنان ملحق خواهم شد.
عَنْ أمیرِالْمُؤمِنینَ علیه السلام لَمَّا کَلَّمَ اللّهُ مُوسى علیه السلام قالَ: إلهى ما جَزاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَیْناهُ مِنْ خَشْیَتِکَ؟ قالَ: یا مُوسى أقى وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ النَّارِ وَآمَنُهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأکْبَر .امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: زمانى که موسى با پروردگار سخن گفت عرضه داشت: پروردگارا! جزاى کسى که از دو چشم براى خشیت از تو اشک بریزد چیست؟ خطاب رسید، چهرهاش را از آتش جهنم نگاه دارم و از فزع روز بزرگ امانش دهم.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: چیزى نیست مگر آن که داراى کیل یا وزنى است، مگر اشکهاى چشم، به حق یک قطره آن دریایى از آتش را خاموش مىکند و چون سرازیر بر صورت گردد، آن صورت دچار پستى و ذلّت نمىشود و وقتى زیاد شد به آتش جهنم حرام مىگردد . عدة الداعى: 168
--- علامه جوادی آملی می فرمایند : برای دفع هر چیزی سلاحی وجود دارد . سلاح مومن در برابر نفسانیات اشک است . و سلاحه البکاء . تضرع به درگاه خدا گناهان را پاک میکند . اما اگر این گریه برای اباعبدالله الحسین(ع) باشد قرب به مقام امامت پیدا می کنی . یعنی تو به انسان کامل نزدیک می شوی !!!
تا نگرید کودک حلوا فروش بحر بخشایش نمی آید بجوش
هاء الهرب من الخلق الی الحق ( فرار از مخلوق به سمت خالق ) :
فرار از خدا !!
یک بنده فراری و خیلی بد بوده که مردم نجف از این خیلی میترسیدهاند یک فرد لات مانند بوده که وقتی در کوچه میرفته برای او راه باز میکردهاند و احترامش میکردند تا از آنجا عبور کند! اوّل مباحثه گفتم که اینها را باید خدا بدهد. جرقهها از طرف خدا باید باشد. همین عبد فرار در صحن مطهر امیرالمؤمنین عبور میکرده و مردم حسابی از او حساب میبردند. مرحوم ملاقلی همدانی رسید. تا رسید این سلام نکرد. مرحوم آخوند یک نگاه تندی به او کرد. چقدر خوب است. نگاه تند از خدا، لعلّهم یتضرعون. نگاه تند گاهی خیلی خوب است. یک نگاه تندی به این کرد و گفت مااسمک؟ اسمت چیست؟ گفت مرا نمیشناسی؟ من عبد فرّار هستم. تا گفت من عبد فرّار هستم آقا جرقه دوّم را زد. گفت «أفَررت من اللَّه او من رسوله»؟ از که فرار کردهای؟ از خدا فرار کردی یا از پیغمبرش؟ مثل جرقه روی بنزین عبد فرّار را آتش زد. از همانجا برگشت. مرتب میگفت اَفررت من اللَّه او من رسوله، افررت من اللَّه او من رسوله،... آمد خانه و مرتب به خود میتابید و همین جمله را میگفت تا نصف شب مرد. شاگردهای مرحوم آخوند نقل میکنند که مرحوم آخوند آمدند درس و فرمودند امروز درس تعطیل است. برای اینکه یکی از اولیاء اللَّه امروز از دنیا رفته است و میخواهیم برویم تشییع جنازه. مرحوم آخوند از جلو و شاگردها پشتسر او آمدند درب خانه عبد فرّار. شاگردها خیال کردند که آخوند اشتباه میکند. لذا داخل خانه رفتند و دیدند عبد فرّار مرده است. به زنش گفتند چه شد؟ گفت نمیدانم. همین مقدار میدانم آمد خانه و مرتب میگفت «افررت من اللَّه او من رسوله» مرتب به خود میپیچید و این را میگفت تا مرد. میگویند مرحوم آخوند نه فقط در تشییع جنازهاش شرکت کردند بلکه در غسل و کفن و دفن او شرکت کردند .