بانک موضوعات تبلیغی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

قطع تعلقات

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ


 

 

قطع تعلقات


هدف اصلی خلقت انسان و برپایی نظام آفرینش بندگی خداوند متعال است . وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ . من جن و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند ذاریات / 56 . همه امکانات و نعمت ها در این عالم در خدمت انسانند تا او در مسیر بندگی خدا حرکت کند . از طرفی بدون تردید موانعی بر سر راه انسان قرار خواهد گرفت که اگر کنار زده نشوند این مسیر مبارک به کندی طی می شود و شاید اصلاً طی نشود . یکی از این موانع ؛ تعلقات و دلبستگی هاست . البته تعلق و وابستگی همیشه بد نیست ؛ قرآن کریم درباره اهل ایمان می فرماید : وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ . امّا آنان که ایمان دارند، عشقشان به خدا  شدیدتر است بقره / 165 ؛ یعنی شدیدا به حضرت حق تعلق و وابستگی دارند و با تمام وجود خدا را دوست دارند و به او عشق می ورزند .

اما بسیاری از تعلقات هم مانعی برای ارتباط با خدا محسوب می شوند ؛ از جمله تعلق به مال و اولاد و موقعیت و .. . امام حسین در نمایشگاه عاشورا برای اتصال به منبع فیض الهی از هرچه دلبستگی و تعلق بود خود را جدا کرد . جان و مال و عزیزان و دوستان و اصحاب و موقعیت و همه چیز را فدای راه الهی و عشق به محبوب خویش کرد . بزرگترین تعلق  ؛ تعلق به جان است که سید الشهداء به زیبا ترین شکل ممکن آن را فدای دین و مذهب و طریقتش کرد و مصداق عینی این آیه شریفه شد که فرمود : إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ . بقره / 111 . همانا خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهاى بهشت خریده است. آنان در راه خدا مى‏جنگند تا بکشند یا کشته شوند. (وفاى به این) وعده‏ى حقّ که در تورات و انجیل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر این معامله‏اى که به وسیله‏ى آن (با خدا) بیعت کردید و این همان رستگارى بزرگ است .

دل را زبی خودی سر از خود رمیدن است                     جان را هوای از قفس تن پریدن است

 

 

خوبست که ما با انواع تعلقات آشنا شویم تا با برطرف کردن آنها مسیر بندگی خداوند را به سرعت طی کنیم و به سر منزل مقصود برسیم .

انواع تعلقات : 

یک : تعلقات جسمی :

یعنی توجه بیش از اندازه به بدن و حساسیت زیادی نسبت به آن . البته مراقب سلامتی بودن و ضرر و آسیب به جسم نرساندن بر هر مسلمانی لازم است ؛ چرا که رسول خدا فرمودند : " لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام " ./ نهج الحق و کشف الصدق، ص: 507 . اما این مراقبت ها و رسیدگی ها نباید نوعی وابستگی برای ما درست کنند . اگر انسان وابسته به جسمش شد دیگر آن را برای امام حسین علیه السلام هزینه نخواهد کرد و طاقت تیغ و شمشیر را نخواهد داشت .

  تا به کی در ته دیوار تعلق باشم    کوچه خانه به دوشان سبکبار کجاست ؟!

یکی از شهدای جنگ تحمیلی روی زمین می خوابید و می گفت : می خواهم جسمم را اذیت کنم تا تربیت بشود که در موقع نیاز راحت گلوله به ان اثابت نماید . استاد ایت الله مجتهدی تهرانی را شبی به مهمانی دعوت کردند . قرار شد ایشان برای خواب هم انجا بمانند . پتو و جای گرم و نرمی برایشان انداختند که راحت استراحت کنند . وقتی ایشان چند لحظه ای در رختخواب رفتند امدند بیرون و روی زمین خوابیدند و فرمودند : تعلق و راحتی این رختخواب لذت مناجات شبانه را از انسان می گیرد .

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

 

 

دو : تعلق به طایفه و خانواده زن و فرزند  :

امام حسین کنار خیمه نشسته بود . دید کودکی ۱۰ ساله بند شمشیر بسته به گردنش دوید طرف میدان . امام دستور دادند بچه را برگردانند . او را برگرداندند . امام به او فرمودند : کجا می رفتی ؟ کودک گفت : به جنگ می رفتم . امام پرسید : پدرت کیست ؟ تا نام پدرش را اورد چون شهید شده بود امام گریه کرد . امام فرمود : پس مادرت کجاست ؟ گفت : در خیمه هاست . امام : بی اجازه مادر که نمی شود به جنگ بروی ! کودک جواب داد : این شمشیر را مادرم به گردنم یسته و اذن میدان داده و گفته برو و دیگر برنگرد . بحارالأنوار، ج 45، ص 27- 28

 

مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدی عجیب آدمی بود. حقایق را باورش آمده بود. چند وقتی در قم بود و صبح ها در مدرسه فیضیه نماز میخواند. پسرش فوت کرد. او در فوت پسرش گریه نمی کرد و این را خلاف مقام رضایت حق می دانست و می فرمود: امانت خدا بود خودش خواسته بگیرد. آیت الله سید محمدتقی خوانساری فرمود ایشان باید گریه کند و الا مریض می شود. به همین خاطر ایشان را مجبور کردند بر جسد فرزندش نماز میت بخواند. 
ایشان نیز در نماز چون به این جمله رسید که می خوانند: «اللهم ان هذا المسجی بین قدامنا» گریه اش گرفت.

حالات و عکس العمل امام خمینی در رحلت فرزندشان هم عجیب بود . عراقی ها می گفتند : خمینی ابدا ما یبکی . یعنی امام خمینی هرگز گریه نکرد .  با انتشار خبر فوت حاج مصطفی خمینی، درس های حوزه تعطیل شد و روحانیت به سوگ نشست. جنازه ایشان توسط دوستان و شاگردانش در همان روز به کربلا برده شد. در این مراسم که جمعیت زیادی شرکت کرده بودند، جنازه را با آب فرات غسل داده و در محل خیمه گاه امام حسین (ع) کفن کردند و پس از طواف در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت عباس (ع) به نجف بازگرداندند و روز بعد جنازه ایشان از مسجد بهبهانی (واقع در بیرون دروازه نجف) با شرکت انبوهی از علما، فضلا، طلاب، کسبه، اصناف و دیگر اهالی نجف به طرف صحن مطهر علوی تشییع شد. امام خمینی در مسجد بهبهانی حضور یافت و پس از توقفی کوتاه و خواندن فاتحه با قامتی استوار به خانه بازگشت و در مراسم تشییع و خاکسپاری فرزندش شرکت نکرد ... در هنگام تشییع جنازه بازار نجف یکپارچه تعطیل شد. آیت ا... خویی در صحن مطهر امام علی (ع) بر جنازه حاج مصطفی نماز خواند و در کنار مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. شب هنگام امام خمینی پس از زیارت حرم مطهر حضرت علی (ع) به سراغ فرزند عارف، عالم و مجاهد خود که دیگر در دل خاک آرمیده بود رفت و با چهره ای باز و آرام، نخست برای یکایک عالمانی که در آن مقبره دفن شده اند فاتحه خواند و از حاضران خواست برای مصطفایش طلب مغفرت کنند و در آن لحظه که همه چشم ها گریان بود، از سرقبر فرزندش برخاست و بدون کوچکترین آزردگی و گرفتگی، از حاضران تشکر کرد و از آن جا بیرون رفت.

 سه : تعلق به جان :

بهترین و محبوبترین سرمایه انسان جان اوست . شاید جان فدا کردن با زبان آسان باشد ولی پای عمل که می رسد حقیقتا دشوار است . بهترین جانفدایی ها را باید در شب عاشورا از یاران امام حسین علیه السلام دید . چرا که همگی مصداق این آیه شریف شدند که می فرماید : لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ  . هرگز به نیکى دست نمى‏یابید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید، (در راه خدا) انفاق کنید و بدانید هر چه را انفاق کنید، قطعاً خداوند به آن آگاه است. آل عمران / 92 . آنها بهترین متاع خویش را که جانشان بود تقدیم خدا کردند .

افتخار آفرینى امیرالمؤمنین در لیله المبیت‏

از چهل قبیله، چهل نفر انتخاب شدند که در خانه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله بریزند ایشان را قطعه قطعه کنند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله به امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: خداوند به من امر کرده است که باید به مدینه مهاجرت کنى، ولى کسى باید در رختخواب من بخوابد که‏ آنها خیال کنند من بیرون نرفته‏ام تا مرا دنبال کنند. امیر المومنین گفت: یا رسول الله! اگر من در جاى شما بخوابم، شما به مدینه سالم مى‏رسید؟ فرمود: بله، گفت: من یک جان دارم، آن را امشب فداى شما مى‏کنم، اى کاش‏ هزار جان‏ داشتم و با شما معامله مى‏کردم.

 

درباره شیخ محمد باقر قاموسی بغدادی ایت الله حسن زاده فرمود: او از علماء و زهاد و عرفاء عرب بود « همانند آقای قاضی» اتقیاء و ابرار به او اقتداء می کردند او شاگرد آخوند ملا حسینقلی همدانی و شیخ محمد طه بوده و آیت الله حکیم شاگردش بود. تا آخر عمر عمامه بر سر نگذاشت!! روزی میان عده ای نشسته بود، گفت: خوبست از دنیا بروم. شروع کرد به خواندن سوره یس، و متکا زیر دستش بود وقتی به این آیه ( وجعلنی من المکرمین) رسید، جان به جان آفرین تسلیم کرد .

چهار :  تعلق به موقعیتهای اجتماعی و پست و مسئولیت :

وقتی حضرت ابراهیم در اتش افتاد نمرود مطمئن بو د که ابراهیم میسوزد . اما وقتی او را سالم دید به ایشان گفت : ابراهیم به راستی خدای تو بزرگ است  و انقدر قدرت دارد که بین تو و اتش حائل قرار دهد . من میخواهم برای خدای تو قربانی کنم . ان هم ۴ هزار قربانی . ابراهیم گفت : تا ایمان نیاوری قربانی فایده ندارد . نمرود : در این صورت حکومتم به خطر می افتد که تحمل این امر هم برایم مشکل است .

  یکی از نمایندگان امام خمینی برای ایشان نامه نوشت که اختیارات مرا در دریافت وجوهات بیشتر کنید . امام قبول نکردند . دوباره نامه نوشت که من می توانم با نفوذی که در این منطقه دارم مقلدین شما را کم کنم . امام در جواب او فرمودند : اگر این کار را بکنی لطف بزرگی در حق من کرده ای . امام خمینی یک وقتی فرموده بودند : اگر اینهایی که در جمارانند بجای  روح منی خمینی  بگویند  مرگ بر خمینی  برایم فرقی نمی کند .

چون سلیمان تخت خود را به وادی نمل برد از مورچه ای موعظه خواست  . مورچه گفت : این حکومت از کجا به تو رسیده ؟ سلیمان جواب داد : از پدرم . مورچه : همین موعظه یست ؛ پس بدان از تو هم به دیگری خواهد رسید و با تو نخواهد ماند پس هرگز دل به آن مبند . سلیمان نصیحت مور را پذیرفت و دل به دنیا نبست و زنبیل بافی می کرد .

  تکلف گر نباشد خوش توان زیست             تعلق گر نباشد خوش توان مرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۸
سید رضا والا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی